چرا هیچکس عبرت نمیگیرد؟
اخطار خدا را جدّی بگیریم
بسیار اتفاق میافتد که پی در پی خطراتی از بغل گوش ما میگذرد که اگر اهل معرفت و عبرت باشیم نظری جدّی به راه و روش و اعمال جاری خود میاندازیم و توبه و اصلاحی بعمل میآوریم. در غیر این صورت به خود مغرور شده و حتی میگوییم: «ببین خداوند چقدر مرا دوست دارد که تا این حد مراقب من است» و یا حداکثر صدقه ای میدهیم و با خیال راحت در مسیری که میرویم به پیش میتازیم ولی به ناگاه در اوج اطمینان سقوط میکنیم،آنگاه مجبوریم باور کنیم که براستی موجودی استثنایی نبودیم و مرگ فقط برای همسایه نیست.
چرا هیچکس عبرت نمیگیرد؟
«عبرت» از مصدر «عبر» یعنی عبور کردن است: گذشتن از خطر!
به لحاظی تاریخ بشریّت، تاریخ مکرّر یک حماقت مستمر و فزاینده است تا سر حدّ جنون و خود براندازی. بدین لحاظ تاریخ، یک دور باطل است. میلیاردها انسان، نسل بعد از نسل میآیند و میروند و جز حماقتهای یکدیگر را تکرار و توسعه نمیبخشند و بلکه آن را تقدیس هم میکنند و بدینگونه شهید وار به دست خود هلاک میشوند تا شاید در هر دورانی یکی بیدار شود وعبرت گیرد و از این حماقت کهن در گذرد.
از این دیدگاه،فلسفۀ بغایت تلخ و سیاهی از تاریخ بشر حاصل میشود که میتواند تا سر حدّ یأس مطلق که همان کفر است به پیش رود و پوچ گرائی مهلکی پدید آورد حتی اگر دارای انگیزۀ مؤمنانه باشد همانطور که دربارۀ فردریک نیچه رخ نمود.
عبرت در فرهنگ قرآنی «ذکر» نامیده میشود که اساس و محور دین و اهل دین است. آنکه عبرت نمیگیرد یعنی اهل ذکر (بیاد آوری) نیست و لذا خطای دیگران را به شیوه و شرایط و توجیه خاص خودش تکرار میکند چنین کسی در واقع اهل ایمان نیست زیرا مؤمن در فرهنگ قرآنی مستمراً اهل بیاد آوردن مردم و گذشتگان و نیز گذشتۀ جاهلانۀ خویشتن است.
و اما راز عبرت ناپذیری بشر چیست؟ یعنی بشر بواسطۀ چه نوع منطقی دچار غرور و غفلت گشته و ادامه دهندۀ جهل خویشتن و حماقت دیگران میشود؟
مستثنی کردن خویشتن از سایرین: این است آن راز نهان عبرت ناپذیری و کفر و حماقت فزایندۀ بشر!
من زیرکترم، من مؤمن ترم، من خوش شانس ترم، خدا من را بیشتر دوست دارد و... این همان منطقی است که مرگ را مختص دیگران میپندارد و به زبان ساده این همان منطق کفر است که همۀ ما به آن مبتلا هستیم.
مگر میشود که من با این هوش و عظمت چنان حماقت بزرگ و واضحی را مرتکب شوم؟ نه اصلاً امکان ندارد که من هم به سرنوشت دیگران مبتلا شوم. هرگز! مگر میشود که من آنقدر دیوانه شوم؟ نه هرگز!
چنین حدیث نفس شیطانی دال بر حضور حماقت است. بهقول علی(ع) «احمق کسی است که خود را از حماقت مبرّا میداند» اصلاً خود چنین طرز فکری ذات حماقت است استثنا کردن خود از دیگران یک تفکر شیطانی است زیرا خدا را دربارۀ دیگران ظالم خوانده است و همین معصیت بر خدا موجب حماقت بعنوان عذاب الهی میشود.
«مگر میشود که آنقدر احمق و دیوانه شوم» این نجوا به لحاظی درست است زیرا آدمیدر حال ارتکاب به یک حماقت بزرگ دچار یک جنون و از خود بیگانگی عظیم است و اصلاً وجود ندارد پس آنکسی که دچار حماقت میشود وجودی ندارد بلکه وجودش در تصرّف اجنه و شیاطین است.
از کتاب دائرة المعارف عرفانی، جلد2
اثر استاد علی اکبر خانجانی | مولف بیش از 179 کتاب بدیع و جدید
بسیار اتفاق میافتد که پی در پی خطراتی از بغل گوش ما میگذرد که اگر اهل معرفت و عبرت باشیم نظری جدّی به راه و روش و اعمال جاری خود میاندازیم و توبه و اصلاحی بعمل میآوریم. در غیر این صورت به خود مغرور شده و حتی میگوییم: «ببین خداوند چقدر مرا دوست دارد که تا این حد مراقب من است» و یا حداکثر صدقه ای میدهیم و با خیال راحت در مسیری که میرویم به پیش میتازیم ولی به ناگاه در اوج اطمینان سقوط میکنیم،آنگاه مجبوریم باور کنیم که براستی موجودی استثنایی نبودیم و مرگ فقط برای همسایه نیست.
چرا هیچکس عبرت نمیگیرد؟
«عبرت» از مصدر «عبر» یعنی عبور کردن است: گذشتن از خطر!
به لحاظی تاریخ بشریّت، تاریخ مکرّر یک حماقت مستمر و فزاینده است تا سر حدّ جنون و خود براندازی. بدین لحاظ تاریخ، یک دور باطل است. میلیاردها انسان، نسل بعد از نسل میآیند و میروند و جز حماقتهای یکدیگر را تکرار و توسعه نمیبخشند و بلکه آن را تقدیس هم میکنند و بدینگونه شهید وار به دست خود هلاک میشوند تا شاید در هر دورانی یکی بیدار شود وعبرت گیرد و از این حماقت کهن در گذرد.
از این دیدگاه،فلسفۀ بغایت تلخ و سیاهی از تاریخ بشر حاصل میشود که میتواند تا سر حدّ یأس مطلق که همان کفر است به پیش رود و پوچ گرائی مهلکی پدید آورد حتی اگر دارای انگیزۀ مؤمنانه باشد همانطور که دربارۀ فردریک نیچه رخ نمود.
عبرت در فرهنگ قرآنی «ذکر» نامیده میشود که اساس و محور دین و اهل دین است. آنکه عبرت نمیگیرد یعنی اهل ذکر (بیاد آوری) نیست و لذا خطای دیگران را به شیوه و شرایط و توجیه خاص خودش تکرار میکند چنین کسی در واقع اهل ایمان نیست زیرا مؤمن در فرهنگ قرآنی مستمراً اهل بیاد آوردن مردم و گذشتگان و نیز گذشتۀ جاهلانۀ خویشتن است.
و اما راز عبرت ناپذیری بشر چیست؟ یعنی بشر بواسطۀ چه نوع منطقی دچار غرور و غفلت گشته و ادامه دهندۀ جهل خویشتن و حماقت دیگران میشود؟
مستثنی کردن خویشتن از سایرین: این است آن راز نهان عبرت ناپذیری و کفر و حماقت فزایندۀ بشر!
من زیرکترم، من مؤمن ترم، من خوش شانس ترم، خدا من را بیشتر دوست دارد و... این همان منطقی است که مرگ را مختص دیگران میپندارد و به زبان ساده این همان منطق کفر است که همۀ ما به آن مبتلا هستیم.
مگر میشود که من با این هوش و عظمت چنان حماقت بزرگ و واضحی را مرتکب شوم؟ نه اصلاً امکان ندارد که من هم به سرنوشت دیگران مبتلا شوم. هرگز! مگر میشود که من آنقدر دیوانه شوم؟ نه هرگز!
چنین حدیث نفس شیطانی دال بر حضور حماقت است. بهقول علی(ع) «احمق کسی است که خود را از حماقت مبرّا میداند» اصلاً خود چنین طرز فکری ذات حماقت است استثنا کردن خود از دیگران یک تفکر شیطانی است زیرا خدا را دربارۀ دیگران ظالم خوانده است و همین معصیت بر خدا موجب حماقت بعنوان عذاب الهی میشود.
«مگر میشود که آنقدر احمق و دیوانه شوم» این نجوا به لحاظی درست است زیرا آدمیدر حال ارتکاب به یک حماقت بزرگ دچار یک جنون و از خود بیگانگی عظیم است و اصلاً وجود ندارد پس آنکسی که دچار حماقت میشود وجودی ندارد بلکه وجودش در تصرّف اجنه و شیاطین است.
از کتاب دائرة المعارف عرفانی، جلد2
اثر استاد علی اکبر خانجانی | مولف بیش از 179 کتاب بدیع و جدید
- ۵۸
- ۱۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط